-
اگر خود را تغییر ندهی ...
شنبه 6 آذر 1389 15:46
اگر برده ی عادات خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی... اگر روزمرگی را تغییر ندهی اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی، یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی. تو به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر هنگامی که با شغلت، با عشقت شاد نیستی،آن را عوض نکنی، اگربرای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی اگر ورای رویاها نروی، اگر به خودت اجازه ندهی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آذر 1389 13:19
گاهی نفس می کشم و گاهی خورشید برای دلخوشی آفتابگردان
-
پیله ابریشم
شنبه 6 آذر 1389 11:26
روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد. ناگهان تقلای پروانه متوقٿ شدو به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص خواست به پروانه کمک کندو با یک قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثهاش...
-
جواب بده اما این طوری....
دوشنبه 1 آذر 1389 13:12
جواب سلام را با علیک بده ، جواب تشکر را با تواضع، جواب کینه را با گذشت، جواب بی مهری را با محبت، جواب ترس را با جرأت، جواب دروغ را با راستی، جواب دشمنی را با دوستی، جواب زشتی را به زیبایی، جواب توهم را به روشنی جواب خشم را به صبوری، جواب سرد را به گرمی، جواب نامردی را با مردانگی، جواب همدلی را با رازداری، جواب پشتکار...
-
افسردگی چرا
یکشنبه 30 آبان 1389 08:58
افسردگی چرا وقتی هنوز کتابهای زیادی هست که نخوانده ایم وقتی راه های زیادی هست که نرفته ایم وقتی چیزهای زیادی هست که نیاموخته ایم افسردگی چرا وقتی کارهای زیادی هست که می توانیم انجام دهیم وقتی کسانی به نیروی عقل و توان بازوی ما نیازمندند افسردگی چرا وقتی نیروی عشق در قلب ماست وقتی دلمان می تپد برا ی کسانی که دوسشان...
-
نجار پیر
شنبه 29 آبان 1389 16:16
نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد . یک روز او با صاحب کار خود موضوع را درمیان گذاشت . پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند . صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرفکند، اما نجار بر حرفش...
-
عشق به رسوا شدنش می ارزد
سهشنبه 25 آبان 1389 15:56
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس سند عشق به امضا شدنش می ارزد گرچه من تجربهای از نرسیدنهایم کوشش رود به دریا شدنش می ارزد کیستم ؟ … باز همان آتش سردی که هنوز حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم به همان لحظهی بر پا شدنش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 آبان 1389 13:56
-
رهایت نمیکنم .....
یکشنبه 23 آبان 1389 12:08
روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم را، دوستانم را، زندگی ام را! به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت کنم. به خدا گفتم: آیا می توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟ و جواب او مرا شگفت زده کرد. او گفت : آیا درخت سرخس و بامبو را می بینی؟ پاسخ دادم : بلی. فرمود: هنگامی که درخت بامبو و سرخس...
-
سیب
یکشنبه 23 آبان 1389 11:28
امشب کسی به سیب دلم ناخنک زده است! بر زخمهای کهنه قلبم نمک زده است! این غم نمی رود به خدا از دلم، مخواه! خون است اینکه بر جگر ِ من شتک زده است قصدم گلایه نیست، خودت جای من، ببین ما را فقط نه دوست، نه دشمن، فلک زده است! امروز هم گذشت و دلت میهمان نشد بر سفره ای که نان دعایش کپک زده است! هرشب من -آن غریبه که باور نمی...
-
حرف دل
یکشنبه 23 آبان 1389 11:13
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا، دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را… این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی! باید آدمش پیدا شود! باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد! سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که...
-
مورچه
پنجشنبه 20 آبان 1389 09:46
از او پرسیدند:کجا می روی؟ گفت: می خواهم این دانه را برای دوستم که در شهری دیگر زندگی می کند ببرم. گفتند:واقعا که مسخره ای!تو اگر هزار سال هم عمر کنی نمی توانی این همه راه را پشت سر بگذاری و از کوهستانها بگذری تا به او برسی. مورچه گفت:مهم نیست . همین که من در این مسیر باشم ، او خودش می فهمد که دوستش دارم
-
کفش قرمز
چهارشنبه 19 آبان 1389 13:50
دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :"اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت را بفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم" دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت: یعنی من باید دعا کنم...
-
یادمان باشد
چهارشنبه 19 آبان 1389 10:23
یادمون باشه که؛ خدا همیشه هست. - یادمون باشه که؛ کسی که زیر سایه دیگری راه میره، خودش سایهای نداره. - یادمون باشه که؛ هر روز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را. - یادمون باشه که؛ زخم نیست آنچه که درد دارد، عفونته. - یادمون باشه که؛ در حرکت همیشه افقهای تازه هست. - یادمون باشه که؛ دست به کاری نزنیم که نتوانیم آن را...
-
تنهای تنهایم ...
سهشنبه 18 آبان 1389 08:49
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!! ومن شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!! درون کلبه ی خاموش خویش اما کسی حال من غمگین نمی پرسد!!! و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم درون سینه ی پرجوش خویش اما!!! کسی حال من تنها نمی پرسد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آبان 1389 15:52
عشق ، تصمیم قشنگی ست بیـا عـاشق شـو نه اگر قلب تو سنگی ست بیـا عـاشق شـو آسمان زیر پروبال نگاهت آبی ست شوق پرواز تو رنگی ست بیـا عـاشق شـو ناگهان حادثه ی عشق، خطر کن، بشتاب خوب من، این چه درنگی ست بیـا عـاشق شـو با دل موش، محال است که عاشق گردی عشق، تصمیم پلنگی ست بیـا عـاشق شـو تیز هوشان جهان، بر سر کار عشقند عشق،...
-
هفت مورد خطرناک
یکشنبه 16 آبان 1389 15:45
از نظر گاندی هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند: ۱-ثروت، بدون زحمت ۲-لذت، بدون وجدان ۳-دانش، بدون شخصیت ۴-تجارت، بدون اخلاق ۵-علم، بدون انسانیت ۶-عبادت، بدون ایثار ۷-سیاست، بدون شرافت این هفت مورد را گاندی تنها چند روز پیش از مرگش بر روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوهاش داد.
-
لحظه های زندگی
یکشنبه 16 آبان 1389 15:05
گاهی در زندگی دلتان به قدری برای کسی تنگ می شود که می خواهید او را از رویاهایتان بیرون بیاورید و آرزوهای خود در آغوش بگیرید There are moments in life when you miss someone So much that you just want to pick them from Your dreams and hug them for real وقتی در شادی بسته می شود، در دیگری باز می شود ولی معمولاً آنقدر به...
-
خواب...
شنبه 15 آبان 1389 11:38
پیش از اینها فکر می کردم خدا خانه ای دارد کنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس خشتی از طلا پایه های برجش از عاج وبلور بر سر تختی نشسته با غرور ماه برق کوچکی از تاج او هر ستاره، پولکی از تاج او اطلس پیراهن او، آسمان نقش روی دامن او، کهکشان رعد وبرق شب، طنین خنده اش سیل وطوفان، نعره توفنده اش دکمه ی پیراهن او،...
-
کاش میشد ...
شنبه 15 آبان 1389 10:17
کاش می شد که کسی می آمد این دل خسته ی ما را می برد چشم ما را می شست راز لبخند به لب می آموخت کاش می شد دل دیوار پر از پنجره بود و قفس ها همه خالی بودند آسمان آبی بود و نسیم روی آرامش اندیشه ی ما می رقصید کاش می شد که غم و دلتنگی راه این خانه ی ما گم می کرد و دل از هر چه سیاهی ست رها می کردیم و سکوت جای خود را به هم...
-
جواب سلام را ...
شنبه 15 آبان 1389 10:12
جواب سلام را با علیک بده ، جواب تشکر را با تواضع، جواب کینه را با گذشت، جواب بی مهری را با محبت، جواب ترس را با جرأت، جواب دروغ را با راستی، جواب دشمنی را با دوستی، جواب زشتی را به زیبایی، جواب توهم را به روشنی، جواب خشم را به صبوری، جواب سرد را به گرمی، جواب نامردی را با مردانگی، جواب همدلی را با رازداری، جواب پشتکار...
-
عشق چیست ؟؟؟
شنبه 15 آبان 1389 09:54
به کودکی گفتند :عشق چیست؟ گفت : بازی به نوجوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : رفیق بازی به جوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟ گفت :عمر به عاشقی گفتند : عشق چیست؟ چیزی نگفت آهی کشید و سخت گریست به گل گفتم: عشق چیست؟ گفت : از من خوشبو تره به پروانه گفتم: عشق چیست؟ گفت :از من زیبا تره به شب...
-
صدای پای آب
پنجشنبه 13 آبان 1389 11:30
اهل کاشانم من روزگارم بد نیست تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی . مادری دارم ، بهتر از برگ درخت . دوستانی ، بهتر از آب روان . ***** و خدایی که در این نزدیکی است : لای این شب بوها ، پای آن کاج بلند. روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه . ***** من مسلمانم . قبله ام یک گل سرخ . جانمازم چشمه ، مهرم نور . دشت سجاده من . من...
-
دعا....
چهارشنبه 12 آبان 1389 13:18
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزو های کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می...
-
دعا....
چهارشنبه 12 آبان 1389 13:18
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزو های کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می...
-
مرد اهنگر
چهارشنبه 12 آبان 1389 11:37
لاینل واترمن، داستان آهنگری را میگوید که پس از گذراندن جوانی پر شر و شور تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، چیزی درست به نظر نمی آمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر میشد. یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود، از وضعیت دشوارش مطلع شد. گفت :" واقعاً عجیب...
-
معرفت .
یکشنبه 9 آبان 1389 16:46
شیوانا جعبه ای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه وطلا را به خانه زنی با چندین بچه قد ونیم قد برد . ای کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند ! شیوانا تبسمی کرد وگفت : حقیقتش من این بسته ها را نفرستادم . یک فروشنده دوره گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا...
-
اشتباه فرشتگان
شنبه 8 آبان 1389 12:44
درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود . پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟ از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و… حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن که حتی...
-
شیشه پنجره را باید شست ...
شنبه 8 آبان 1389 11:37
شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو راخواهد شست آسمان سربی رنگ من درون قفس سرد اطاقم دلتنگ میپرد مرغ نگاهم تا دور وای باران باران پر مرغان نگاهم را شست خواب رویای فراموشی هاست خواب را دریابیم که در آن دولت خاموشیهاست من شکوفایی گل های امیدم را در رویا ها میبینم و ندایی که بهمن میگوید گرچه شب تاریک هست...
-
نکته ای جالب در انجیل ....
پنجشنبه 6 آبان 1389 10:07
آیه 3:3 آمده است: "او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست" این آیه برخی از خانمهای کلاس انجیل خوانی را دچار سردرگمی کرد. آنها نمیدانستند که این عبارت در مورد ویژگی و ماهیت خداوند چه مفهومی میتواند داشته باشد. از این رو یکی از خانمها پیشنهاد داد فرایند تصفیه و پالایش نقره را بررسی کند و نتیجه را...