آتش درون

مهم این نیست که قطره باشی یا اقیانوس مهم این است که آسمان در تو منعکس شود .

آتش درون

مهم این نیست که قطره باشی یا اقیانوس مهم این است که آسمان در تو منعکس شود .

من نه عاشق بودم  

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم بودم 

 و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید  

من خودم بودم دستی که صداقت می کاشت 

 گر چه در حسرت گندم پوسید 

 من خودم بودم هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود 

 و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود 

 من نه عاشق بودم 

 و نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید 

 من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگیم می فهمید 

 آرزویم این بود دور اما چه قشنگ که روم تا در دروازه نور تا شوم 

 چیره به شفافی صبح به خودم می گفتم تا دم پنجره ها راهی نیست 

 من نمی دانستم که چه جرمی دارد  

دستهایی که تهیست 

 و چرا بوی تعفن دارد  

گل پیری که به گلخانه نرست 

 روزگاریست غریب تازگی می گویند 

 که چه عیبی دارد 

 که سگی چاق رود لای برنج من چه خوش بین بودم همه اش رویا بود 

 و خدا می داند سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود 

عشق روزی رهگذر میاد و من نیستم ...

 

صبح روزی ، پشت در می آید و من نیستم

قصه دنیا به سر می آید من نیستم

 

یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند

کاری از من بلکه بر می آید ومن نیستم

 

خواب و بیداری  خدایا بازهم سر می رسد

نامه هایم از سفر می آید و من نیستم

 

هرچه می رفتم به نبش کوچه او دیگر نبود

روزی آخر یک نفر می آید و من نیستم

 

در خیابان در اتاقم روی کاغذ پشت میز

شعر تازه آنقدر می آید و من نیستم

 

بعد ها اطراف جای شب نشینی های من

بوی عشق تازه تر می آید ومن نیستم

 

بعد ها وقتی که تنها خاطراتم مانده است 

عشق روزی رهگذر می آید ومن نیستم