-
یک نفر میاید....
چهارشنبه 5 آبان 1389 16:37
دلم میگیرد از دلگیری مردان تنهایی، که شب هنگام، سر به زیر افکنده، شرم خالی دستان خود را در کویر مهربانی، چاره میجوید. دلم میگیرد از این سفره های کوچک بی نان، و دستان نحیف کودکی یخ کرده بی فرجام نگاه سرد و رد این هزاران سیلی بر گونه. و از احساس آن مردی که با تردید با اندوه، به روی قامت شب مینویسد: تا طلوع صبح راهی...
-
زندگی اینده من ...
چهارشنبه 5 آبان 1389 15:17
در زندگی بعدی من میخواهم در جهت معکوس زندگی کنم. با مردن شروع میکنی و میبینی که همه چیز خیلی عجیب است. سپس بیدار میشوی و میبینی که در خانه سالمندان هستی! و هر روز که میگذرد حالت بهتر میشود. بعد از مدتی چون خیلی سالم و سرحال میشوی از آنجا اخراجت میکنند! بعد از آن میروی و حقوق بازنشستگیات را میگیری. وقتی...
-
جوجه عقاب....
یکشنبه 2 آبان 1389 15:07
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت . یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد . بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود . مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی...
-
زندگی ....
یکشنبه 2 آبان 1389 12:53
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق زندگی ، فهم نفهمیدن هاست زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست آسمان ، نور...
-
عشق اسمانی ....
شنبه 1 آبان 1389 13:40
جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت . مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه ، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خودش به سراغ تو خواهد. جوان به امید رسیدن به معشوق...
-
پاسخ ...
چهارشنبه 28 مهر 1389 13:31
زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد . اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد . او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود! دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟ سوم کودکی دیدم که چراغی در...
-
یادمان باشد که....
دوشنبه 26 مهر 1389 15:02
ماهاتما گاندی می گوید : من میتوانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشتهخو یا شیطان صفت باشم ، من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم، من میتوانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم، چرا که من یک انسانم، و اینها صفات انسانى است. و تو هم به یاد داشته باش:من نباید چیزى باشم که تو میخواهى ، من را خودم از خودم ساختهام،...
-
رهگذر....
دوشنبه 26 مهر 1389 11:24
رهگذر سخن از ماندن نیست، من و تو رهگذریم، راه طولانی و پر پیچ و خم است، همه باید برویم تا افقهای وسیع، تا آنجا که محبت پیداست و شاید اینجا سر آغاز بودن است و من و تو و هیاهوئی در شهری سبز و آبی و خاکستری ما می گریزیم شاید از بودن شاید از ماندن شاید از رفتن جز هراس ما را چه باید من و تو رهگذریم به فردا بیند یش به طلوعی...
-
برای خنده ....
دوشنبه 26 مهر 1389 11:03
روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه و همسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها کنه خلاصه همسرغضنفر گفت :حال ما چه طور از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟ غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم.... همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!! غضنفر گفت من برای تو نقاشی میکنم ... تو که بلدی نقاشی...
-
دلم گرفته است....
دوشنبه 26 مهر 1389 10:56
دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغ های رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست. فروغ فرخزاد بگشای پنجره دلت را بگشای پنجره دلت را تا آب در خاک نفوذ کند و...
-
ناگفته ها ....
دوشنبه 26 مهر 1389 09:09
اسراف محبت وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها میکند پرهایش سفید میماند، ولی قلبش سیاه میشود... دوستداشتن کسی که لایق دوستداشتن نیست، اسراف محبت است . طلا زن و مرد طلا، زن، مرد طلا را به وسیله آتش....زن را به وسیله طلا ....و مرد را به وسیله زن امتحان کنید . فیثاغورث عقل و قلب عقل و قلب برای اداره کردن خودت از...
-
گفتگوی با خدا.....
یکشنبه 25 مهر 1389 13:50
گفتم: خستهام گفت: "لاتقنطوا من رحمة الله" از رحمت خدا ناامید نشید (زمر/53) گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای! گفت: "فاذکرونی اذکرکم" منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) گفتم: تا کی باید صبر کرد؟ گفت: "و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا" تو چه میدانی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)...
-
خوش به حال آدم و فرشته اش...
شنبه 24 مهر 1389 13:53
این قفسه سینه که می بینی یه حکمتی داره . خدا وقتی آدمو آفرید سینه اش قفسه نداشت یه پوست نازک بود رو دلش . یه روز آدم عاشق دریا شد . اونقدر که با تموم وجودش خواست تنها چیز با ارزشی که داره بده به دریا . پوست سینه شو درید و قلبشو کند و انداخت تو دریا . موجی اومد و نه دلی موند و نه آدمی . خدا … دل آدمو از دریا گرفت و...
-
قهرمان یک دست
پنجشنبه 22 مهر 1389 10:56
کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد ازفرزندش یک قهرمان جودو بسازد استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد میتواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند !!! در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک...
-
روز دختر مبارک ....
شنبه 17 مهر 1389 09:57
روز دختر رو به تمام دخترای دنیا تبریک میگ مم . روز ماست دخملا شاد باشید
-
درس هایی از اوشو
پنجشنبه 15 مهر 1389 09:03
زمانی که تسلیم باشی؛ تمام هستی از تو حمایت میکند هیچ چیز با تو مخالف نخواهد بود، زیرا تو با هیچ چیز مخالف نیستی. خودت را بپذیر؛ هر چه که هستی حتی اگر نقصی هم داری آن را بپذیر؛ تنها آن هنگام قادری دست از جنگ با خودت برداری و آسوده باشی . زندگی یعنی آموختن صلح. صلح با دیگران نه، با خودت. عشق یک تجربه هست، ولی زبان...
-
دانه ای که سپیدار بود ......
چهارشنبه 14 مهر 1389 14:22
دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید. سال های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه ی کوچک بود. دانه دلش می خواست به چشم بیاید اما نمی دانست چگونه. گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت. گاهی خودش را روی زمینه ی روشن برگ ها می انداخت و گاهی فریاد می زد و می گفت: ? من هستم ، من این جا هستم. تماشایم کنید.? اما هیچ کس جز...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 مهر 1389 10:42
امروز اصلا حالم خوب نیست یه اتفاقی افتاده که قابل گفتن نیست من به خاطر اینکه این اتفاق افتاده خودم و مقصر میدونم نمیدونید چه حالی دارم وقتی تو زندگی به کسانی اعتماد میکنید و فکر میکنید که اونها واقعا خطا نمیکنن اما وقتی عکس اون رو متوجه میشید داغون میشید نمدونید چی باید بگید چکار باید بکنید از کی کمک بخواهید وقتی...
-
تفاوت عشق با ازدواج
چهارشنبه 14 مهر 1389 10:18
یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده، من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم، چند روز بعدش به من گفت کتابت رو...
-
در بیابان اشتیاق ..
یکشنبه 11 مهر 1389 16:49
سالهای سال در جستجوی سایه ساری که پناه سرگردانیهایم شود جای جای هستی را کاویده ام. هیچ تکه ای از هستی، این پرستوی آواره را در خلوت آرامشی مهمان نکرد.! همه از تو گفتند: گفتند تو هستی، گفتند تو پناه همه سرگردانیها می شوی، و من آمدم، سراسیمه؛ خوانده ام که هر کسی شیرینی محبتت را بچشد جز تو نخواهد گزید. سالهاست که با پاهای...
-
چشمهایت ....
یکشنبه 11 مهر 1389 14:08
چه کسی چشم تو را دید و نشد عاشق تو؟ ای فدای دل بی غل و غش و صادق تو بعد ازین چشم که زیبائی عالم در اوست چه بجز محنت و غم داد به تو خالق تو؟ رودی از عشق تو در من بخروش است انگار ای تنت آب روان و دل من قایق تو تو به این خوبی و ، من با نفس خسته ء خود چه سرایم ؟ چه بگویم ؟ که بود لایق تو می هراسم من ازین عاطفهء چون آبت تو...
-
فقر ....
شنبه 10 مهر 1389 15:16
میخواهم بگویم ...... فقر همه جا سر میکشد ....... فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ...... فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ....... فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ...... فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه...
-
نکات کلیدی ...
شنبه 10 مهر 1389 10:54
دو چیز را همیشه فراموش کن: خوبی که به کسی می کنی بدی که کسی به تو می کند همیشه به یاد داشته باش: اگر در مجلسی وارد شدی زبانت را نگه دار اگر در سفره ای نشستی شکمت را نگه دار اگر در خانه ای وارد شدی چشمانت را نگه دار اگر در نماز ایستادی دلت را نگه دار دنیا دو روز است: یک روز با تو و یک روز علیه تو روزی که با توست مغرور...
-
چند تعریف از عبید زاکانی
پنجشنبه 8 مهر 1389 10:21
تعاریف ... عاقل : آنکه به دنیا و اهل او نپردازد ! کامل : آنکه از غم و شادی منفعل نشود ! کریم : آنکه در جاه و مال طمع نکند ! آدمی : آنکه نیکخواه مردم باشد ! مرد : آنکه سخن به زبان گوید ! فکر : آنچه مردم را بی فایده بیمار کند ! دانشمند : آنکه عقل معاش ندارد ! جاهل : دولتیار ! عالم : بی دولت ! جواد : درویش ! خسیس :...
-
یاسمن پوش ....
پنجشنبه 8 مهر 1389 10:12
تو به بوی غزل و قافیه آمیخته ای به خدا حال مرا خوب به هم ریخته ای آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری بی سبب نیست که در کنج دلم جا داری به سپیدی غزل رایحه ی یاس منی یاسمن پوش ترین قسمت احساس منی یاسمن پوش ترین جای خدا را پر کن من پر از زندگیم فاصله ها را پر کن من جهنم زده ام حسرت سیبی دارم باز نسبت به شما حس غریبی دارم...
-
هرگز جا نزنید ....
پنجشنبه 8 مهر 1389 09:46
در 30 سالگی کارش را از دست داد. در 32 سالگی در یک دادگاه حقوق شکست خورد. در 34 سالگی مجددا ور شکست شد در 35 سالگی که رسید,عشق دوران کودکی اش را از دست داد در36 سالگی دچار اختلال اعصاب شد در 38 سالگی در انتخابات شکست خورد در 48,46,44 سالگی باز در انتخابات کنگره شکست خورد به55 سالگی که رسید هنوز نتوانست سناتور ایالت شود...
-
نوشته ای از ارما بومبک
چهارشنبه 7 مهر 1389 12:32
اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده در سالن پذیرایی ام ذرت بو داده می جویدم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه ام نمی شدم پای...
-
عشق واقعی ....
چهارشنبه 7 مهر 1389 09:42
این یک داستان واقعی است که شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد. خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود. دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد متعجب شد؛ این میخ ده سال پیش، هنگام...
-
اسمان در توست .....
سهشنبه 6 مهر 1389 16:28
از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر، با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو. ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن . زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید مهم این...
-
قدر لحظه ها رو بدونیم ....
سهشنبه 6 مهر 1389 16:08
امروزساعت ۶/۷/۸۹ ۱:۲۳:۴۵ اعداد ۱ تا ۹ پشت سر هم ردیف میشن این اتفاق هر صد سال می افته.قدر لحظاتمونو بدونیم.