صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار چه اسم آشنایی
صدات میاد اما خودت کجایی؟
وا بکنیم پنجره ها رو یا نه؟
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه؟
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار اومد با یه بغل جوونه
عیدو آورد از تو کوچه تو خونه
حیاط ما یه غربیل، باغچه ی ما یه گلدون
خونه ی ما همیشه، منتظر یه مهمون
بهار بهار، یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خیال همه بچه ها بود
آخ که چه زود قلک عیدی هامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
بهار اومد برفارو نقطه چین کرد
خنده به دل مردگی زمین کرد
چه قدر دلم فصل بهارو دوست داشت
واشدن پنجره ها رو دوست داشت
دروغ نگم دلم هنوز جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود
بهار بهار، یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خیال همه بچه ها بود
آخ که چه زود قلک عیدی هامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
بهار اومد برفارو نقطه چین کرد
خنده به دل مردگی زمین کرد
چه قدر دلم فصل بهارو دوست داشت
واشدن پنجره ها رو دوست داشت
دروغ نگم دلم هنوز جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود